نوروز تا نوروز !

مارس 5, 2010

اواخر اسفند 87 بود … درست در آستانه ی عید نوروز بود که خبر کشته شدن امیدرضا میرصیافی ، بلاگر وبلاگ روزنگار همه جا را پر کرد  … جرمش توهین به آقایان روح الله خمینی و سید علی خامنه ای بود و پایان کارش مرگ در زندان جمهوری اسلامی !!!

به خاطر دارم که جمعیت وبلاگ نویسان اعلام کرد به دلیل کشته شدن امیدرضا میرصیافی عید ندارد و جامعه ی ایرانی ، خصوصا جامعه ی وبلاگ نویسان ایرانی عیدی سیاه را در عزای امیدرضا میرصیافی نجربه کرد … اما چقدر سال پیش ، دور به نظرم می رسد ؛ انگار بیش از یکسال گذشته ؛ شاید به دلیل تغییرات بسیار زیاد اوضاع کشور و فعالیت های مردمیست که من آن زمان را خیلی دور تصور می کنم ؛ چراکه سال پیش هرگز چنین انتخاباتی و چنین سرنوشتی را پیش بینی نمی کردم ؛ اما امید داشتم ؛ آرزوی این روز ها را داشتم ؛ برای دیدن چنین روز هایی که مردم برای آزادی می جنگند ، بی تاب بودم ؛ و چقدر وبلاگ نویسی زیباست … به آرشیو نوشته هایم که برمیگردم و نوشته هایم را می خوانم ، حداقل احساس درون نوشته ها برای خودم بسیار ملموس است و این تفاوت این سال با سال های گذشته را حتی در خودم و نوشته هایم هم احساس می کنم . این تغییر را نمی دانم به چه کسی یا به چه چیز و اتفاقی مدیون هستیم ولی اعتراف می کنم که من عاشق این تغییراتم ؛ تغییراتی که باعث شده طعم شیرین مبارزه را بچشم و برای حقوقم بجنگم  گرچه هزینه ی این تغییر را با خون بسیاری پرداختیم  …

در سال 87 امیدرضا میرصیافی از میانمان رفت و در سوگ نشستیم و امسال ندا آقاسلطان ، سهراب اعرابی ، کیانوش آسا ، بهزاد مهاجر ، اشکان سهرابی ، محسن روح الامینی ، ترانه موسوی و بسیاری دیگر را از دست داده ایم … بیایید در آستانه ی سال جدید ، برای اینکه نشان دهیم به یادشان هستیم و در کنار خانواده های رنج کشیده و داغ دیده شان ایستاده ایم ، عیدی سبز داشته باشیم . در سفره های هفت سین و در مراسم عیدتان جایشان را خالی کنیم . بسیاری نیز در زندان ها هستند و از بودن در کنار خانواده هایشان محرومند ؛ آنها نیز حق بر گردن ما دارند … کمترین کار اینست که به یادشان باشیم . یکسال را سبز ماندیم و سپری کردیم و می توانیم عیدی سبز هم در کنار زندانیان و شهدای سبز داشته باشیم .

روح تمامی شهدای سبز شاد و یادشان گرامی و به امید آزادی تمامی زندانیان سیاسی دربند

پایدار باشید


چشمانم از چشمان سهراب ها رنگین تر نیست پس فردا ( 22 بهمن ) در تظاهرات شرکت خواهم کرد

فوریه 10, 2010

فردا روزیست که مدت ها انتظارش را می کشیدیم . در گذر این زمان هزینه های بسیاری را پرداخته ایم ؛ هزینه هایی به ارزشمندی خون تمام عزیزانمان که بدون اینکه مرتکب جرم و گناهی شده باشند کشته شدند . امروز برای همه ی ما روشن است که نظام نا مشروع جمهوری اسلامی برای ثبات و دوام خویش دست به هر جنایتی می زند و ساده تر از آنچه ما تصور می کردیم دریای خون در خیابان ها راه می اندازد .

فردا ، 22 بهمن روزیست که باید بزرگترین «نـــه» را بر پیشانی نظام مستبد و دیکتاتور جمهوری اسلامی بکوبیم و به سردمداران این نظام کودتا بفهمانیم که ما با موافقانشان منفعت طلبشان که با برای خاطر اغذیه در خیابان حاضر می شوند ، تفاوت داریم ! ما برای خون خواهی می رویم تا متوجه شوند که از خون عزیزانمان نمی گذریم و اگر سی سال سکوت کرده ایم از روی نفهمی و نادانی نبوده بلکه از روی خودداری و تحمل بوده ؛ اما امروز جایی برای صبر نیست ؛ جایی برای مذاکره و دوستی نیست ؛ جایی برای اصلاحات نیست ؛ تمام اینها زمانی امکان پذیر بود که قطره های خون خیابان ها را رنگین نکرده بود و از شدت گاز های اشک آور آسمان تهران مشکی نشده بود .

من … به عنوان یک جوان ایرانی که جوانی از من سلب شده ، به عنوان یک شهروند تهرانی که حقوق شهروندی من زیر سوال رفته ؛ به عنوان یک دانشجو که امنیت و تخصصم در دانشگاه بی ارزش انگاشته شده و به عنوان یک انسان که شاهد مرگ و زخمی شدن بسیاری از هموطنانم بوده ام و تاب و توانم تمام شده با علم به اینکه می دانم فردا ، عاشورایی دیگر رقم خواهد خورد در تظاهرات 22 بهمن شرکت خواهم کرد که چشمان من از چشمان سهراب ها رنگین تر و خونم از خون آنان سرخ تر نیست .

همراه شو عزیز …


آقای خاتمی به فکر خودتان باشید

ژانویه 12, 2010

آقای خاتمی با تمام  احترامی که برای شما قائلم بعد از خواندن صحبت های شما در دیدار شوراي مركزي مجمع نمايندگان ادوار مجلس باید چند نکته را خدمت شما عرض کنم :

نکته ی اول : به دفعات از اقدامات ساختار شکنانه صحبت کرده بودید و اینطور که از صحبت هایتان برداشت می شود ؛ منظورتان به دسته ای از معترضین است ؛ این مساله انسان را به فکر فرو می برد که به راستی ساختار چیست و شما چطور آن را معنا می کنید ؟! آیا اعتراض به عقاید فاشیستی یک شخصیت در کشور (  با هر پست و مقامی ؛ چه رهبر ، چه رئیس جمهور و غیره )  شکستن ساختار تلقی می شود یا برخورد وحشیانه با تجمعات اعتراض آمیز به حقوق پایمال شده ؟ زندانی کردن چهره های فعال سیاسی و اجتماعی کشور و محکوم کردن آنها به بی نظیر ترین احکام غیر انسانی شکستن ساختار نیست ؟ دستگیر کردن  مردم و شکنجه دادن و تجاوز به دختران و پسران در زندان ها اگر ساختار شکنی نیست پس چیست ؟ عوامفریبی از طریق رسانه های ملی و تحریف حقایق نامش چیست ؟ یا شما تعریفتان از ساختار اشتیاه است و یا یک ملت اشتباه فهمیده است ساختار چیست که امروز شما ساختار شکنی را به مردمی نسبت بدهید که زبان اعتراضش سکوت بود .

نکته ی دوم : شما انقلاب بزرگی داشتید و احتمالا به آن افتخار هم می کردید ؛ اما با گذشت این سی سال شوم چطور می توانید بگویید که هنوز هم به انقلاب و نتجه اش ( ج.ا ) افتخار می کنید ؟! آیا نمی بینید که اشتباهات و جنایاتی که پس از انقلاب رخ داده با غلظت و افراط گری های بیشتر در حال تکرار است ؟! شما که بهتر از همه می دانید در سال های 60 و 67 در زندان های این کشور چه گذشته و از گور های دسته جمعی هم مطلعید و امروز می بینید آنچه شما حمایتش کردید و یا در مقابلش سکوت کردید امروز چطور گریبان خودتان و مردم امروز را گرفته ؟! چطور به نظامی افتخار می کنید که به اصلی ترین عناصر خودش هم رحم نکرده و نمی کند ؟! من شخصا فکر می کردم حمایت امروز شما از مردم به معنای پشیمانی از گذشته است ؛ همانطور که آیت الله منتظری پیش از فوتش به اشتباهاتی که رخ داده بود و ایشان خودشان را آن ها سهیم می دانسته ، اعتراف کرد و از مردم نیز عذر خواهی کرد و مردم هم ثابت کردند که نه تنها مثل نظام ج.ا افراطی و یکطرفه برخورد نمی کنند ؛ بلکه بسیار منعطف و بخشنده از هرشخصی که روزی عضوی از این نظام بوده و اشتباهی کرده اما امروز به سمت مردم برگشته ؛ حمایت می کنند .

نکته ی سوم : شعار امروز مردم هرگز «استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی» نیست … مگر یک ملت چند بار از یک سوراخ گزیده می شود ؟ امروز تناقضات موجود در جمهوری اسلامی چه از لحاظ تئوری و کلیت نظامی با این عنوان ؛ و چه از لحاظ عملکرد کلی و جزئی این نظام ، برای همگان آشکار شده است ؛ پس آقای خاتمی شما هم بدانید که زمان حفظ جمهوری اسلامی آن هم در شرایطی که همگی معتقدند و شما هم موافقید گه جمهوریت نظام کاملا در انتخابات از بین رفته و نظام کاملا خودکامه رفتار می کند و مومنین و مسلمانان کشور هم معتقدند که اسلامی که در نظام ج.ا اجرا می شود کاملا ابزاریست برای توجیه کردن عملکرد نادرست نظام و سرپوش گذاشتن بر روی تمامی فشار ها و حقوقی که از مردم سلب شده … پس شعار «استقلال ، آزادی ، جمهوری ایرانی» صحیح به گوشتان رسیده ؛ چون دیگر تمامی مردم اعم از مذهبی و غیر مذهبی خواستار این هستند تا استبداد دینی را از میان بردارند . پس بدانید که اگر شعار شما غیر از اینست ، انحرافیست و اکثریت مردم خواستشان مغایر با چیز هاییست که شما دنبال می کنید .

نکته ی چهارم : آقای خاتمی هیچ کدام از افرادی که در خیابان ها در بین معترضین بوده اند ؛ هیچ غلطی نکرده اند !!! بیان نظر و عقیده هر چه قدر هم تند باشد و هر شخص و هر کجای نظام را هم که هدف قرار داده باشد ؛ بی عیب و ایراد است … شما که برخورد نظام را با این لحن آرام نقد کرده اید ؛ انگار نه انگار که خبر دارید چه به سر مردم آورده اند و چند نفر را کشته اند و در زندان ها مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار داده اند در قسمت های دیگر صحبت هایتان خواستار فضای باز و آزاد شده اید آیا خودتان تناقض را در صحبت هایتان نمی بینید ؟ احتمالا شما هم فضای باز را جایی برای حرف زدن خودتان و موافقانتان می دانید … در حالیکه ما فضای باز را برای همه خواستاریم چه موافق و چه مخالف با هر نوع جهت گیری سیاسی ای که داشته باشد .

نکته ی پنجم : در جایی گفته بودید که دو جریان نانشان در تشدید خشونت است ؛ باید خدمت شما عرض کنم که در تشدید خشونت تنها یک گروه کاملا با نشان فعالیت می کند ؛ آنهم گروهیست با نشان حیوانیت و دستور خ.ر که مجوز کشتار و هر جنایت دیگری را دارد ؛ گروهی که حتی در روز عاشورا که طبق اعتقادات خودتان ماه حرام است ، جوانان این کشور را با ماشین هایشان گرفتند ؛ شلیک مستقیم به سمت مردم کردند ؛ وحشیانه ، زن و مرد را در خیابان ها مورد شدید ترین حمله ها قرار دادند طوری که شاید آسیب های جسمی و روحیش هرگز درمان نشوند و هرکس را که خواستند و توانستند در زندان های مخوفشان محبوس کردند . اینها را انکار می کنید آقای خاتمی ؟ زمانی که می گویید دو گروه کم لطفی می کنید چون گروه دومی در کار نیست و تنها گروه موجود مزدوران نظام هستند و زمانی که می گویید نا نشان گویی حقایق را انکار می کنید و چشم بر همه چیز بسته اید که ندیده اید آن گروهی که کشتار کرد و خون ریخت به کجای نظام و کدام فرد در نظام وصل بود …

نکته ی ششم : گفته اید موضع شما همیشه مشخص بوده و هست و آن : «اسلام، انقلاب و ج.ا.» است ؛ آقای خاتمی اسلام را در قلبتان نگه دارید و در مساجد و حوزه ها به تحصیل و تدریس آن ادامه دهید اما جامعه و سیاست را از پذیرش مجددش معاف کنید که به خداوندی که می پرستید قسم این نظام ننگین از اسلام هم چیزی باقی نگذاشته است ؛ انقلاب هم یک اشتباه بزرگ بود و یا اگر هم نبود شما بهتر می دانید که از خواست مردم منحرف شد و اصلا از همان ابتدا که با خشونت تمام مخالفینی که خودشان از اجزای انقلاب بودند را به دار آویخت ، مشخص شد که این نظام سیاستی برای اجرا ندارد و تنها تصمیمش برای اداره ی کشور کشتار نظر مخالف است ؛ و اما آخرین موضع شما که ج.ا است که حاصل و دسترنج اسلام و انقلاب است در حال فروپاشی و سقوط است ؛ پس به خودتان فکر کنید و برای خودتان دلسوزی کنید آقای خاتمی !!! حتی اگر برای مردم دلسوزی نمی کنید ؛ مهم نیست چون مردم به دلسوزی و حمایت شما نیازی ندارند ؛ چون اصلا به رهبریت و راس نیاز ندارند ؛ این حرکت کاملا مردمیست و با خواست مردم پیشرفت می کند ؛ پس به فکر خودتان باشید که پس از پیروزی جنبش سبز برای بازگشت به سوی مردم دیر است ؛ شما محبوبیت داشته اید و می توانید داشته باشید و راه کسب این محبوبیت و نگهداری این محبوبیت هم ساده است ؛ تنها کافیست به سمت مردم بیایید ! کافیست سبز شوید و حقایق را بیان کنید ! این را بدانید که مردم به دلسوزی شما یا مسوولین نظام نیازی ندارند بلکه این شما هستید که با حمایت و دلسوزی مردمی موجودیت و محبوبیت پیدا می کنید چرا که این ملت است که سرنوشتش را رقم می زند … و سرنوشت امروز مردم ایران زمین رسیدن به پیروزی و آزادیست  !

وعده ی ما 22 بهمن ماه برای شکل دادن حماسه ای بزرگ

پاینده ایران و ایرانی


من خامنه ای را به نقد نمی کشم … (بازی وبلاگی)

اکتبر 31, 2009

نوشتن در مورد شخص آقای خامنه ای را مدت ها پیش شروع کردم ! حقیقتا هم معمولا ایشان را نقد کرده بودم و جدا هم ایشان خیلی جنبه و روحیه ی انتقاد پذیری از خودشان نشان داده اند ؛ که تا امروز نه به بنده یک زنگ زدن ؛ نه یک اس ام اس ارسال کردن ؛ نه یک نامه و نه … فقط خیلی اتفاقی و ناگهانی وبلاگ بنده ی حقیر که واضحاتی را می نویسم که حرف های همه ی مردم است ؛ فیلتر شد ! البته این فیلتر شدن اصلا تقصیر این بنده ی خدا نبود چون همونطور که خودشون در بین نخبگان گفتند ایشان با کارکرد صدا و سیما در بسیاری موارد مخالف هستند و لابد با عملکرد مخابرات هم مخالفند ! این ارگان ها ظاهرا همه به دستور پدرانشان فعالیت می کنند و طفلک سید علی خامنه ای این وسط بسیار مظلوم واقع شده … از آنجا که ایشان بدن ضعیف و بیماری هم دارند دوست دارم در این مطلب برای اعلام همدردی با حقوق تضییع شده اش از خوانندگان وبلاگم خواهش کنم که یک دقیقه سکوت کنند و بر خاندان ایشان لعنت بفرستند !

اما باید رفت سر اصل مطلب … از اینجا به بعد مخاطب نوشته شخص جناب سید علی است که تا به حال بسیار با خودشان و همکارانشان صحبت کردم و کم لطفی کردند جوابی ارسال نکردند ! اینبار هم البته لطف کنند جوابی ارسال نکنند … چون مطمئنم جواب این بندگان خدا خیلی منطقی و عقلانی نیست ! من هم واقعیت همچنان بدنم در کوفتگی بیماری آنفولانزا به سر می برد و علاقه ای به مشت و مال های نسبتا شدیدشان ندارم ! پس اصلا لطف کنند نخوانند ! اگر هم خواندند مثل همیشه خودشان را به کوچه ی علی چپ بزنند و من هم قول میدم که ایشان را خر فرض نکنم ؛ گرچه با این کارم حقیقتی را انکار خواهم کرد ولی چاره ای نیست !

آقای خامنه ای پیش از اینها بسیار شما را نقد کرده بودم و دوستان نیز نقد کرده بودند … امروز کمی خسته ام از نقد های بی جواب ؛ قصد دارم اینبار جای آنکه شما را به نقد بکشم ؛ به گند بکشم ! عذرخواهی بنده را پذیرا باشید که اینقدر صریح صحبت می کنم ؛ در ظاهر احتمالا فکر می کنید که من نترسم و از برخورد با شما باکی ندارم ؛ اما باید بگم حقیقت چیز دیگریست … بنده از شما هراس دارم ؛ بنده با شنیدن نام شما و هریک از نوچه های لمپن و بزن بهادرتان مرعوب می شوم ؛ البته این ایراد از من نیست ؛ از چشمانم است که در خیابان ها کشتار دیده اند ؛ ایراد از گوش هایی است که صدای شیون و فریاد انسان ها در زیر مشت و لگد های مامورین شما شنیده است و مشکل بزرگتر ذهنم است که اینها را ظبط کرده و هرگز فراموش نمی کند !

آقای سید علی خامنه ای ؛ دیکتاتور بزرگ جمهوری اسلامی … شما چه انتقاد پذیر باشید و چه نباشید ؛ باید گفت که نقد در مورد شما بی نتیجه است ! شما کارتان از این صحبت ها گذشته است ؛ کسی را نقد می کنند که امید اصلاحش را می کشند ؛ کسی را نقد می کنند که اگر ایراداتی دارد ؛ احتمالا نقاط قوتی نیز دارد … ولی شما کجایتان را می خواهید اصلاح کنید ؟ بی درایتی هایتان را ؟ بی عدالیتی هایتان را ؟ عوام فریبی هایتان ؟ کدام یک ؟ چقدر برایتان از بدی هایتان بشمرم که بدانید شما کاملا یک جوش چرکین هستید که باید ترکانده شوید ؟ خدا وکیلی فکر می کردید که یکروزی یکی از دانشجویان دانشگاه شریف و یکی از مدال داران المپیاد در برابر شما ، سید علی خامنه ای بایسند و شما را به باد انتقاد بگیرد و پس از آن سوژه ی یک بازی وبلاگی شوید ؟ الان چه حسی دارید ؟! نقل مجلس شدید و همه از شما حرف می زنند اما بعید می دانم حرف ها به کام شما شیرین باشد !

آقای خامنه ای … می بینید که امروز منفور ترین ایران هستید ؟ پس فکر می کنم دیگر خودتان هم مطمئن باشید که رسیدن دادگاهی که در آن سر تعظیم به سوی مردم فرود می آورید نزدیک است ! دادگاهی که در آن باید پاسخ ذره ذره خون هایی که ریخته اید را بدهید ؛ دادگاهی که در آن باید برای شکنجه و آزار مردم رنجدیده ی یک سرزمین بزرگ محاکمه شوید و در آن دادگاه نه کسی با اشک ریختن شما هار می شود و نه هیچکس برای تن بیمار و ضعیف شما دلسوزی می کند ؛ که همه ی اذهان به سمت فکر بیمار و تروریستی شما متمرکز خواهد بود … پس تا آن روز که نزدیک است خدانگهدار شما !


نه غزه،نه لبنان،نه افغانستان،نه سوریه ، نه … ، جانم فدای ایران !

اکتبر 29, 2009

در این کشور همیشه خط فقر بوده و همیشه یک تعداد زیادی زیر این خط فقر بوده اند و همیشه هم نظام جای رسیدگی به حال و احوال این تعداد بسیار زیاد مردم زیر فقر ، جویای احوالات مردم لبنان و … بوده ؛ کمک های نقدی و غیر نقدی نظام ج.ا همواره نصیب از ما بهترون شده و مردم زیر خط فقر در ایران مدام به تعدادشون افزوده شده تا اونجایی که دیگه صدای مردم در خیابان ها هم شنیده شد که فریاد زدن ، نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران !

این فقط یک شعار صرفا برای روز قدس نبود بلکه کاملا به این معنی بود که دیگه همه فهمیدند که در این کشور چه خبره ! مفهوم اقتصادی این شعار ، یعنی تمومش کنید چون دیگه امروز همه زیر خط فقرن یا این نگرانی رو دارند که به زیر خط فقر برسند ! برداشتن یارانه و سوبسید همیشه به تقویت اقتصاد کشور ها کمک می کنه به شرطی که یارانه از جیب مردم خودمون خارج نشود و به جیب مردم کشور های دیگه ای وارد شود اما تورم و فشار اقتصادی آن گریبان مردم ایران را بگیرد .

zobaleh-avril

اما نظام ظاهرا هنوز خیلی متوجه نشده که وضع مردم داخلی ایران به مراتب بدتر از تمام کشور های دنیاست و چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است ! چشمان نابینای نظام هنوز گرسنگان و فقیران را در خیابان های ایران ندیده که روز به روز بر جمعیتشان افزوده می شود که این جمعیت صرفا متکدیان نیستند … بلکه مردمی هستند که با سیلی صورتشان را سرخ نگه داشته اند و زیر بار قرض ها و هزینه های زندگی حتی تنفس هم برایشان طاقت فرساست و شاید در آینده ای نه چندان دور من و شما هم جزئی از این جمعیت شویم . و چقدر غم انگیز است فقری واضح که ایرانیان با آن دست و پنجه نرم می کنند و کمک های نقدی و غیر نقدی کلانی که از سمت دولت ج.ا برای کشور های دیگری چون لبنان و سوریه و … ارسال می شود !

پایدار باشید

—————————————————————————————-

منابع عکس ها در زیر عکس ها نوشته شده است


در 13 آبان ،تنها تهران نه … تمام ایران سبز است !

اکتبر 25, 2009

k87pfl2dtyh3s5lvmh69

در آستانه ی روزی دیگر چون روز قدسیم … خوب به خاطر دارم که روز قدس چقدر بر نظام و دست اندرکاران سخت گذشت … می دانم خامنه ای و احمدی نژاد و دوستانشان آن شب را با استرس و تشنج بسیار گذرانده اند … شب های آتی نیز برایشان همان اندازه دشوار خواهد بود ؛ روز های باقی مانده تا 13 آبان نیز به همان اندازه و شاید بیشتر از آن نگران کننده است چرا که اینبار مستقیما قشر دانشجو تصمیم گرفته تا در دانشگاهش به بی عدالتی و حق کشی های نظام کودتا اعتراض کند ! 13 آبان دانشجویان ایرانی رنگ سبز را در دانشگاه های این کشور ماندگار خواند کرد ؛ سیاهی های روز های گذشته را پاک خواهند کرد ؛ ثابت خواهند کرد که هنوز دانشجو مهمترین و موثرترین قشر کشور است ؛ همواره متفکر است و روشنفکر و روشنگر … این قشر فعال و دلسوز مردم و کشور نشان خواهد داد که قدرتش آنقدر زیاد است که هیچ دیکتاتوری نمی تواند در مقابلش بایستد !

روز های بزرگ زیادی در راهند … روز هایی درست به سان قدس و 13 آبان بسیارند اما محدودند ؛ باید بهترین استفاده را از این روز ها برد ؛ تبلیغات دانشجویان برای این روز در دانشگاه ها باید اوج بگیرد ؛ فاصله تا این روز بزرگ به حداقل رسیده است … باید قدر زمان را دانست و همه را به این تجمع بزرگ و اعتراض آمیز دعوت کرد . این یک اعتراض معمولی نیست … این اعتراضی سرنوشت ساز است که تمام دانشگاه های کشور اعم از دولتی و آزاد و غیرانتفاعی و پیام نور و … باید در آن شرکت کنند ؛ دانشگاه های تمام شهر ها باید در این روز سبز باشند … دیگر زمان آن رسیده که هر شهر ایران سبز شود و نگاه کردن به شهر های بزرگ کافیست ! دیگر زمان آن رسیده که صدای فریاد مرگ بر دیکتاتور از تمام ایران شنیده شود !

ما … ما دانشجویان شهرستانی یا دانشجویانی که در شهرستان تحصیل می کنیم ؛ دانشجویان تهران و شهرهای دیگر را تنها نمی گذاریم … ما نیز سبز می بندیم و شعار آزادی سر خواهیم داد ! ما هم در این روز بزرگ و سرنوشت ساز نقش می پذیریم و در این پیروزی سهم می پذیریم ! همه ی ما دانشجویان ایرانی ، اهل هر کجا که باشیم در سبز کردن ایران بزرگ که به دست نظام کودتا گرفتار شده است ؛ کمک خواهیم کرد ! یکبار برای همیشه با تفکر و آگاهی ؛ با امید و آرزو ؛ دیکتاتوری را از این کشور بیرون می کنیم ! ایران را دوباره می سازیم … تقویمی سبز می سازیم !

درود بر هر ایرانی

پایدار باشید

*منبع عکس در زیر عکس قرار داده شده


پس از مدارس ، زندان ها خانه ی سوم هستند !

سپتامبر 22, 2009

همین الان برنامه ی تلویزیونی ای که مهمانانش آقایان شریعتی و حجاریان و عطریانفر بودند را تماشا کردم ؛ اینها کسانی هستند که درست در روز های بعد از انتخابات دستگیر شدند و به جرم ناکرده محبوس شدند . در زندان ها اتفاقی نیفتاد جز اینکه اشخاصی چون آقای حجاریان که از بزرگترین تئورسین های مطالعات سیاسی محسوب می شود و خودش پیش از این سابقه ی شاغل بودن در وزارت اطلاعات را داشته و به خوبی با نحوه ی فعالیت آنها آشنا است در اعترافات رسانه ای حاضر شد و چیزهایی که گفت که واضح بود به چه دلیل تن به این اعترافات داده است .این در حالیست که آقایان خشونت و شکنجه در زندان ها را انکار می کنند و باز هم این در حالیست که سعید عسگر شخصی که سعید حجاریان را هدف گلوله قرار داد و موفق به کشتن وی نشد ولی او را بر روی صندلی چرخ دار نشاند ولی هرگز مدت سال های حبسش تمام نشد و در مدت کوتاهی آزاد شد ؛ که این نشان از دست نشانده بودن او توسط جمهوری اسلامی بود . حال آنان که در زمان آزادی سعید حجاریان دستور ترور و مرگش را صادر کرده بودند چطور در زندان های مخوف ایران ایشان را آسوده گذاشته اند و با یک روشنفکر آنقدر منطقی صحبت کرده اند که ایشان اینچنین متحول شده که در رسانه ی جمهوری اسلامی اعتراف می کند و در یک برنامه شرکت می کند و ابراز عقیده می کند ؟

مجری برنامه از آقای عطریانفر پرسید که آیا شما روزنامه می خوانید ؟ ایشان فرمودند بله آن زمانی که خدمت آقای شریعتی و ابطحی می رسم روزنامه می خوانم و سعید حجاریان نیز گفت که بله گاهی اوقات مطالعه می کند و بعد مجری پرسید که تلویزیون چطور ؟ دارید ؟! آقایان پاسخ دادند که بله بیست روزی هست که تلویزیون در اختیار داریم . حال این سوال مطرح می شود که اگر زندان اوین تا این حد به تفرجگاه شبیه است چرا آقایان را آزاد نمی کنند تا در زندگی روزمره ی خود ، در کنار دغدغه های خود کمی سختی بکشند و متحول شوند ؟ با این همه خوشی و سرمستی که کسی متحول نمی شود …

پس این استخوان ها کجا شکسته شده اند ؟ این این اجساد از کجا خارج شده اند ؟ پس چطور آقای ابطحی اینچنین لاغر شده ؟ بس که نشسته اند و برنامه های مفرح تلویزیونی را تماشا کرده اند و روزنامه خوانده اند لاغر شده اند ؟ استخوان هایشان شکسته ؟ سعید حجاریان که در تکلم مشکل دارد ولی حافظه اش چنان دقیق است که کلمه ی به خطا خوانده شده توسط مجری تلویزیون را تصحیح می کند مگر فراموش می کند چه کسانی مشکلات امروزش را به هدیه داده اند ؟ پس با مهر و محبت در مقابل دوربین صدا و سیمای خائن نشسته است ؟ این را چه کسی باور می کند ؟ کدام منطق مهر تایید می زند بر اینکه این عزیزان از فرط خوشی و سرحالی متحول شده اند ؟ مگر ما خبر دستگیری نزدیکان این آقایان را نشنیده ایم ؟ بماند که بعدا به زور خانواده ها هم انکار می کنند ؛ اما حقیقت را امروز همه می دانند !

به خاطر دارم که در مدارس می گفتند : مدرسه خانه ی دوم شماست … امروز چنان کرده اند که از بعد از خانه و مدارس ، زندان ها خانه ی سومی هستند که ظاهرا دوستان اجبارا باید تظاهر به آزاد بودن در آن بکنند … خب اگر زندان ، آزادی داشت که نامش را ندامتگاه و زندان نمی گذاشتند ! این چه بازی مسخره ایست که راه انداخته اند خودشان هم نمی دانند … یک روز با کت و شلوار آنها را در تلویزیون مجبور به مصاحبه می کنند و یک روز با لباس مندرس و دمپایی مجبور به اعتراف ! اسم این چیست ؟ غیر از توهین به شعور ملت ؟!

جمهوری اسلامی و صدا و سیمایش فراموش نکنند که مردم ایران خشمگینند … آنقدر خشمگین که دیگر نمی پذیرند اینچنین واضح و آشکار به شعورشان توهین شود ؛ این شو های تلویزیونی دقیقا توهین به شعور مردمیست که امروز به حقوق خود آگاهند و می دانند جریان از چه قرار است ؛ این مردم به خوبی در مورد رسانه ها و تاثیر آنها اطلاع دارند چراکه در این مدت هریک آموخته اند که خود یک رسانه باشند پس از تاثیرش هم به خوبی با خبرند ؛ بنابراین اگر هم قصد دارید برای اندک مردمی که هنوز شما را باور دارند برنامه های خنده دار اجرا کنید و دست به تحلیل بزنید از تحلیل گر های خود فروخته ی خودتان استفاده کنید نه آن عزیزانی که در زندان ها هستند که اگر تحلیل و صحبت های این ها از نظر نظام نا مشروع جمهوری اسلامی قابل قبول بود ؛ امروز اینها در زندان ها نبودند بلکه در سمت های دولتی و کشوری بودند تا مفید واقع شوند .


حامیان تروریسم جهانی ، نظر ندهند !

سپتامبر 21, 2009

بسیار جالبه که خبرگزاری ایرنا درست زمانی مردم در خیابان را حامیان صهیونیسم می خواند که در حال حمایت از بزرگترین گروهک های تروریستی دنیاست . آن زمانی مردم بی سلاح و آرام را به صهیونیست بودن متهم می کند که سال هاست نمی گذارد آرامش به عراق باز گردد ؛ سال هاست با حمایت های مالی و تسلیهاتی خود فلسطین را در خون غلطانده ؛ سال ها از کسانی حمایت کرده با ایجاد سپر های انسانی در غزه دست به کشتار مردم زدند و با لحن تروریستی شان دنیا را ترسانده اند .

اینها که خود حامی تروریست ها هستند ؛ اصلا خود تروریست هستند ، اعضای نظامشان واضح در کشتار های جهانی شرکت کرده اند تا آنجا که در دادگاه های بین المللی محاکمه شده اند و نام بسیاری از آنها را هنوز هم می توان در لیسن پلیس بین الملل یافت ؛ حقی ندارند که در مورد مردمی صحبت کنند و نظر بدهند که مسالمت آمیز خواسته شان را اعلام کردند و در پاسخشان خونشان ریخته شد ؛ دستگیر شدند و خانواده هایشان تحت شدید ترین فشار ها قرار گرفتند .

کسانی که در خاک کشورشان دست به ترور زده اند و فضای کشور را مملو از رعب و وحشت کرده اند ؛ اینها که مامورینی دارند که از شاخه های درخت ها آویزان می شوند تا شاخه را قطع کنند و با آن به مردم حمله کنند ؛ حکم تیر برای کشتن مردم کشور خودشان را دارند حتی حق ندارند در مورد صهیونیست ها نظر بدهند … این حق باید از این ها سلب شود که اگر اسرائیلی ها می جنگند با کسانی می جنگند و از کسانی می کشند نه هم وطنشان است ؛ نه هم کیش و هم زبانشان ! اینها که از هر صهیونیستی بدترند ؛ به هم زبانان خودشان حمله ور می شوند ؛ در زندان هایشان صدای شیون آنها را می شنوند و تجاوز می کنند ؛ چهره هایشان را می بینند و استخوان های بدنشان را می شکنند ؛ ناخن هایشان را می شکند و اعضای بدنشان را قطع می کنند ؛ بسیاری را می کشند و گمنام دفن می کنند … چنین مزدورانی در بدتر از خودشان هم سراغ دارند ؟ ما که نداریم … اینها روی هر جنایتکار و تروریستی را سفید کردند … اینها چنان کردند که هیچ بیگانه ای با خاک کشوری نمی کند با مردمش اینچنین نمی کند . خواست هایشان را پشت چه غملکرد های کثیفی می جویند . نه اینها هرگز این حق را ندارند که در مورد مردمی صحبت کنند که سکوت جرمشان بوده ؛ اجتناب از درگیری و خشونت اتهامشان بوده ! اینها خود فاشیسم هستند ؛ خود تروریسم هستند چنان که می توان این واژه ها را به وسیله شان معنا کرد .


اگر عید فطری هست برای شهیدان است / عید فطر بر شهیدان سبز مبارک باشد

سپتامبر 20, 2009

آن زمان که جریانات را در شکل تئوری با منطقم می بینم خشن و بی احساس می نویسم ؛ صحبت می کنم و رفتار می کنم … به خیابان ها می روم ؛ درگیر می شوم ؛ خون می بینم و عبور می کنم اما شب که بازمی گردم ؛ روی تختم دراز می کشم و خیره در تاریکی اتاق به نقطه ای نامشخص خیره می شوم و فکر می کنم ؛ آن زمانی که احساس در من زنده می شود و از منطق خبری نیست گویا تصاویری که در روز از مقابل چشمانم گذشته اند تکرار می شوند ؛ تمام تصاویری که از نزدیک دیده ام و یا آنها که فیلم شده اند از مقابل چشمانم می گذرند ؛ چشمان ندا که در آخرین لحظه نگاه می کند ؛ نگاهی معصومانه ، درست در زمانی که خون صورتش را می پوشاند و صدایی که نامش را فریاد می زند و عاجزانه از او می خواهد زنده بماند ؛ لبخند بر روی لبان سهراب ؛ لبخندی که از لحظه ای که با نماد سبز در کنار مادرش نشسته تا لحظه ای که در غسالخانه است او را همراهی کرد ؛ و البته شیون های مادرش بر مزار سهراب ؛ جوانی اشکان که در چهره اش موج می زند و ساز کیانوش آسا که تنها صدای سازش همیشه در گوشم است و فراموشم نمی شود و تصاویری از بهشت زهرا که هموطنانم را گمنام در آنجا دفن کردند … همه و همه را به خاطر می آورم ؛ اشک در چشمانم حلقه می زند و بغض راه گلویم را می بندد ؛ از هرچه منطق و تئوری های انسانی و اعتراضیست بیزار می شوم .

امروز آن زمان که فطر را تبریک می گفتند باز هم اثری از منطق نبود ؛ فکرم آنجایی بود که خنده و عید و شادی در آن وجود نداشت ؛ این چه عیدیست که بعد از ریختن خون جوانانمان فرا رسیده ؟!  دانستن وجود اعیاد دیگر بیشتر آزارم می دهد ؛ انتظار تبریک اعیاد دیگر آتش به جانم انداخته که چطور در حالیکه در سوگ عزیزانمان نشسته ایم اعیاد را جشن بگیریم ؟! چقدر جایشان در کنار خانواده هایشان خالیست و چقدر نبودشان غم انگیر است ؛ ای کاش بازگشتی بود ؛ ای کاش می شد امیدوار بود به این بازگشت ؛ دریغ که می دانیم بازنمی گردند ؛ اما هستند … پیش خانواده هایشان ، پیش ما نیستند ؛ اما هستند … می نگرند که چطور اگر عیدی هست به یادشان هستیم … می دانند که چقدر دوستشان داریم و هرگز از یادشان فارغ نمی شویم … آنها هستند و می بینند که خونشان پایمال نخواهد شد … وجودشان را آن زمان که در خلوتم هستم احساس می کنم و آن زمان که در خیابان ها در میان مردم هستم لمس می کنم … عید را به تدا و ندا ها ، به سهراب ها و اشکان ها و کیانوش ها و باقی شهدا تبریک می گوییم … اگر فطری هست به آنها تبریک می گوییم که این عید و اعیاد دیگر برای آن هاست تا عیدی که جشن پیروزی را به یادشان ، در کنارشان جشن بگیریم .

همیشه به یادتان هستیم عزیزان شهید

عیدتان مبارک باشد


این مناسبت های لغو شده …

سپتامبر 8, 2009

سی سال از انقلاب گذشته و مناسبت هایی ثبت شده و نشده در تقویم ایران هر ساله برگزار شد … اما امسال متفاوت است … مناسبت های کشور یکی یکی لغو می شود … چه این مناسبت ها مذهبی باشد و چه بزرگداشت یک فرد سیاسی یا مذهبی اصلا اهمیتی ندارد بلکه تنها چیزی که فعلا مهم نشان داده می شود ماندن مردم در خانه هاست ! باور کردنی نیست که نظام با اینکه تمام ارگان های نظامی را در دست دارد همه آنها مجهز هستند و حتی حکم تیر مستقیم هم به آنان داده شده همانطور که تا به امروز بسیاری هدف گلوله ها قرار گرفته اند یا زخمی و یا کشته شده اند . بسیج و سپاه و نیروی انتظامی و لباس شخصی های امنیتی همه و همه چماق به دست در خیابان ها حاضر بودند و برای خاموش کردن اعتراضات مردمی همه کار کردند … حتی به خانه هایی که الله اکبر می گفتند نیز یورش بردند و اعضای خانواده ها را دستگیر کردند و به ساختمان ها و اموال عمومی و شخصی آسیب رساندند … پس چرا با اینکه تمام امکانات نظامی را در اختیار دارند و حق هر جنایتی از سمت خامنه ای صادر شده باز هم از حضور مردم بیم دارند و دست به لغو مناسبت های کشور می زنند ؟

نظام سعی کرد با افزایش میزان رعب و وحشت در بین مردم کشور را از اعتراضات تخلیه کند و مردم را از حق خواهی بترساند ولی چیزی که امروز مشخص است اینست که ترس و وحشت نصیب خودشان شده چنان که حتی آقای خامنه ای و دیگر دوستانشان ممکن است از نگرانی حضور و تجمع مردم حتی سالگرد ازدواجشان را هم لغو کنند و برای فرزندانشان هم تولد نگیرند … اینهمه ترس از چیست ؟ مردمی با دست خالی که احمدی نژاد خس و وخاشاک نامیدشان اینقدر ترسناک هستند ؟ لرزه به تنشان برای چه افتاده ؟ آن اعتماد به نفس احمدی نژاد کجاست که در آخرین باری که دیدمش هیچ اثری از آن نبود ؟ ظاهرا دیگر اسلحه و چماق مردم را نمی ترساند و اینها هم به خوبی میدانند که مردم دیگر بیمی از این وحشی گری ها ندارند … حتی دیگر اشک های خامنه ای در مراسم نماز جمعه هم اثری ندارد چون مردم دیگر از وحشی های هاری که با اشک خامنه ای هموطن می شکند هم ترسی ندارند .

امروز زمانیست که باید خوب ببینیم … روی اعمال نظام تمرکز کنیم و بیابیم که چقدر قدرتمندیم … متوجه شویم که چقدر به پیروزی نزدیکیم … آنقدر نزدیک که نظام از کوچکترین تجمعات ما هم نگران است ؛ شب های قدر و مراسم آقای طالقانی و … را همه را لغو کردند و تمام مراسم بعدی را نیز لغو می کنند ؛ این لغو کردن ها نشان از ضعف نظام و ضعیف شدن نظام دارد و از قدرت گرفتن مردم … باید از این زمان هایی که نظام برای تجمعات بزرگ ما با لغو مناسبت ها می خرد استفاده کنیم و بهترین اطلاع رسانی ها را انجام دهیم تا ببینند حتی آنچه تا امروز مشاهده کرده اند نیمی از قدرت مردم هم نبوده … خشم ملت آنقدر زیاد است که دیگر این جنبش سکوت نخواهد کرد و نظام و خامنه ای به خوبی این را می دانند که نه تنها اعتماد مردم را از دست داده اند بلکه منفورند و مردم از هیچ تلاشی برای از بین بردن و احیای حقوق شهروندی و انسانیشان فروگذار نیستند .

میزان این ترس و وحشت را باید تا آنجا افزاش دهیم و آنقدر قدرت نمایی کنیم تا به واقع حتی در حریم شخصیشان هم جرات نداشته باشند جشن یا عزا بگیرند چون چشمان جنبش همیشه مراقبشان است و هرگز از آنها غافل نمیشود ! ما با چشم های بینا خیره شده ایم تا از تک تک اشتباهات نظام استفاده کنیم ! لغو کردن ها هم برای حفظ حاشیه ی امنیت است ولی نمی دانند که هرچه زمان بیشتری مردم داشته باشند اطلاع رسانی ها قوی تر خواهد بود و برنامه ریزی ها دقیق تر … در روز قدس قدرتمان را به نمایش می گذاریم تا بدانند که ملت ایران هرگز از حقوق خود آسان نمی گذرند … ایران حق مردمش است پس آن را از مزدوران پس می گیریم